یادداشت های احمد قربانی

  • ۰
  • ۰

پیرمردی هر روز تو محله میدید پسرکی با کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد روزی رفت یک کتانی نو خرید و اومد و به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش. پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید. پیرمرد لبش را گزید و گفت: نه. پسرک گفت: پس دوست خدایی چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم...

دوست خدا بودن سخت نیست!

  • ۹۳/۱۲/۱۶
  • احمد قربانی

نظرات (۱)

عالی بود
پاسخ:
تشکر از بازدیدتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی